همه ما این احساس را داریم که اینترنت، علاج تنهایی ما نیست. نتایج تحقیقات نیز این حس ما را تایید میکند. افرادی که زمان بیشتری را آنلاین میگذرانند، کمتر از دیگران شاد هستند. تحقیقات نشان میدهد که تنهایی، برای سلامت، بیش از چاقی و به اندازه سیگار برای سلامتی مضر و حتی کشنده است.
اما وقتی تنها کاری که میتوانیم بکنیم، ارتباط آنلاین با سایر افراد است، چاره چیست؟
آیتیمن- با شیوع گسترده ویروس کرونا، به ما گفته شده که پوشاندن دهان، شستوشوی مرتب دستها و خودداری از ارتباط با دیگران، برای حفظ جانمان اهمیت دارد و بیتوجهی به این اقدامات احتیاطی، نه تنها جان ما، بلکه زندگی کسانی را که دوستشان داریم، به خطر میاندازد.
حفظ فاصله
تا چند ماه قبل، جهان، جای شلوغی بود و حالا، سرنوشت اقتصاد جهانی و زندگی میلیونها نفر، متکی به تعهد ما در رعایت فاصلههای اجتماعی است. به طور ناگهانی و غیر منتظرهای، تنها گزینه میلیونها نفر در سراسر جهان برای کار کردن، درس خواندن و حتی گذراندن اوقات فراغت با دوستان، شکل معمول خود را از دست داده و به فعالیتهایی «از راه دور» تبدیل شده است.
با وجود اینکه بسیاری ادعا میکنند که «دورکاری» میتواند جایگزینی همیشگی و بهرهور باشد، اما تقریبا شکی نیست که دورکاری، کمتر از جلسات حضوری ثمربخش است؛ یادگیری از راه دور نیز به اندازه یادگیری در محیط مفید نیست و ارتباطات اجتماعی چهره به چهره، برای بشر رضایتبخشتر است.
حتی مدافعان سرسخت دورکاری مانند جیسون فرید (Jason Fried) نویسنده کتاب Remote نیز اذعان میکنند که جمعکردن گاه به گاه تیم کاری دور هم، تقویت ارتباطات فردی و اجتماعی، ایجاد اعتماد و توفان فکری، ضرورت دارد.
اما اینکه چرا ارتباطاتی صرفا آنلاین، کاملا قطع نمیشوند، برای متخصصان علوم اجتماعی یک راز باقی مانده است.
میتوان گفت که انسان، برای ارتباطات حضوری تکامل یافته و چهرهها، چشمها، بدنها و تارهای صوتی ما، بسیار بیش از واژههایی که روی صفحه نمایش میبینیم، اطلاعات منتقل میکنند. این ادعا را نیز تحقیقات متعدد ثابت میکند.
ری برد ویسل (Ray Birdwhistell)، انسانشناس میگوید که چهره ما قادر به ابراز 250 هزار بیان مختلف است. آلن و باربارا پیز، متخصصان زبان بدن نیز در تحقیقات خود اشاره کردهاند که 60 تا 80 درصد موفقیت فرد در مباحثه و مذاکره متکی به زبان بدن اوست.
روانشناسان، با این پیشفرض که ارتباطات غیر کلامی، همواره اثربخشتر است، سنجهای برای قدرت رسانهها ابداع کردهاند که به آن حضور اجتماعی (social presence) گفته میشود. به این ترتیب، چت ویدیویی سطح بالایی از حضور اجتماعی را دارد و پیامک یا چت متنی در سطح پایینی از این نظر قرار میگیرد.
اما هر کسی که تا کنون با دریافت یک پیامک از سلامت دوستش اطمینان حاصل کرده، به جوک همکاری در اسلک خندیده یا با دنبال کردن گفت و گویی در
شبکههای اجتماعی، نظرش در مورد موضوعی تغییر کرده (که این البته خیلی کم پیش میآید) به وضوع میداند که برخورداری و غنای یک رسانه از شاخص حضور اجتماعی، تنها عامل تعیین کننده احساس ما نیست.
از سوی دیگر، حتی ارتباطاتی با سطح بالایی از حضور اجتماعی، برای بشرِ مشتاق ارتباطات انسانی شفابخش و تسلا دهنده نیست. کدام یک از ما تا کنون به ابزارهایی مانند اسکایپ، گوگل هنگ اوت، واتساپ یا هر پیامرسان دیگری وارد شده، تماس تصویری برقرار کرده، به صفحه نمایشی که پر از چهره افراد دیگر خیره شده و حتی برای یک لحظه هم که شده، از این احساس که در روزی در تنهایی و فقط با نور سو سو زننده این وجود وجود مجازی خواهد مرد، بر خود نلرزیده باشد؟
حالا، در عصری که همه چیز از راه دور شده است، به ویژه در دورهای که زندانبان ما، ویروسی کشنده است، احساس اولیه ما این است که انتخاب ما برای گذران روزهایمان چیست. آیا میخواهیم روزها را، خیره به صفحه نمایش بگذرانیم و تا دم آخر دکمه refresh را بزنیم؟
عامل تعامل
اگر غنا یا فقر یک رسانه از منظر شاخص حضور اجتماعی قادر به تبیین ثمربخش نبودن برقراری ارتباطات روی اینترنت نباشد، احتمالا یک نظریه قدیمیتر برای توضیح این موضوع به کار خواهد آمد.
دونالد هورتون (Donald Horton) و ریچارد وال (Richard Wohl) دو جامعهشناسی بودند که در سال 1956 میلادی، مفهوم تعامل فرا اجتماعی (parasocial interaction) را مطرح کردند که ارتباطات عاطفی میلیونها نفر با بازیگران و شخصیتهای رسانه جدیدی به نام تلویزیون را به بحث میگذاشت.
به عقیده این جامعهشناسان، چنین صمیمیت از راه دوری جالب توجه بود، زیرا در کل تاریخ بشر تا زمان اختراع گرامافون و رادیو، شنیدن صدای یک فرد، همواره تاییدی بر حضور او بوده است. تلویزیون اما عنصر تصویر را نیز به این معادله افزود و این عقیده منطقی نهادینه در مغز اجتماعی ما را که : «من صدای کسی را میشنوم و چهره او را میبینم؛ پس او حضور دارد و من احساس امنیت میکنم» به کلی تغییر داد.
اما مشکل این بود که تمامی این ارتباطات یک سویه بود. نشستن در خانه و تماشای تلویزیون و «فرا معاشرت» با گویندگان خبر و سایر شخصیتهای سریالها و برنامههای تلویزیونی، مزایای معاشرت با افراد واقعی را نداشت.
برای نیم قرن، ماهیت رسانههای پخش فراگیر به معنی این بود که ما فقط با افراد مشهور یا سلبریتیها میتوانیم روابط فرا اجتماعی برقرار کنیم. اما با اختراع اینترنت، که به ما امکان ارتباط با هر کسی را داد، یک اتفاق جالب افتاد؛ همه ارتباطات ما، حتی با افرادی که ما را میشناسند و احساسات متقابل به ما ابراز میکنند نیز ظرفیت تبدیل شدن به ارتباطات فرا اجتماعی را پیدا کرد.
اما این «فرا اجتماعیت» با انواع اولیه آن متفاوت است و در مرز بین ارتباطات کاملا یک سویه و وضعیت جدیدی از شکل گیری یک ارتباط مشترک قرار میگیرد.
رسانهها و شبکههای اجتماعی این امکان را ایجاد کردهاند که با دوستانی که کمتر فرصت دیدارشان را داریم وقت بگذرانیم و حتی با کسانی دوست شویم که هرگز با آنها به صورت واقعی دیدار نکردهایم. با وجود شبکههای اجتماعی، مغز ما یاد گرفت که توهمی از حضور و مشارکت در زندگی روزمره دوستانمان برای ما خلق کند، درست همان حس نزدیکی که والدین، با شنیدن صدای فرزندانشان از دورن تلفن دارند. ارتباط از طریق اینترنت همچنین ضرورت ایجاد یک «خود دیجیتالی» را ضروری کرد که در ماهیت خود، معمولا ناکامل و اغلب دروغین است.
اینترنت همچنین یک معادل ذهنی برای هر چیز و هر کسی روی شبکه خلق کرده که مرزهای بین ارتباطات بین فردی و فرا اجتماعی را حذف میکند. وقتی دوستی توییت میکند یا پستی روی
اینستاگرام میگذارد، این محتوا بین محتواهایی قرار میگیرد که سایر افراد حرفهای که نمیشناسیم ساخته و منتشر شده و به واسطه فیلترهای نرمافزاری خودکار برای ما انتخاب شده است و ذهن ما این همه آنها را مشابه هم میپندارد. در چنین شرایطی، محتوای غیر حرفهای و احتمالا بیربط دوست ما، در مقایسه با محتواهای بی مصرف تولیدکنندگان حرفهای، رنگ میبازد.
توجه کردید که چه واژهای به کار بردیم؟ «محتوا» (content). این واژه ناخوشایند و افتضاح برای توصیف هر گونه پستی، از مطلبی که دوستمان منتشر کرده تا تبلیغاتی که وسط این ارتباطات اینترنتی به نمایش درمیآید، به کار برده میشود. «محتوا» با تعریف گسترده و فراگیرش، شاهد دیگری است بر اینکه در فضای آنلاین، تمامی تعاملات رفته رفته به ویژگی ناخوشایند ارتباطات یک طرفه آلوده میشوند.
پادزهر سم «فرا اجتماعی سازی» ارتباطات ما، البته، معاشرت است؛ درست مثل اجداد اولیه ما. زندگی با گوشت و پوستمان؛ و متاسفانه، امروز میلیونها نفر از افراد بشر، به این فکر میکنند که بدون این ارتباطات، تا کی دوام خواهیم آورد.