تا پیش از سال 1948، اگر یک دوک، ویسکونت یا بارون به جرم و جنایت متهم میشد، نه مثل مجرمان عادی و در محاکم، بلکه در مجلس اعیان بریتانیا و با حضور هیات منصفهای از افراد هم طراز خود محاکمه میشد.
آیتیمن- چندی پیش که به مدت چهار روز در جلسه دادگاه محاکمه
ایلان ماسک در لوس آنجلس به اتهام افترای مدنی حاضر شدم، به این سیستم عدالت کیفری دو لایه فکر کردم.
مدیر اجرایی
تسلا و
اسپیس ایکس با شکایت ورنون آنسورث (Vernon Unsworth)، غارنورد انگلیسی به دادگاه فراخوانده شده است. آنسورث در جریان حادثه غار تام لوانگ به کمک دانشآموزان تایلندی گرفتار شتافته بود. اما ماسک با انتشار توییتی با عبارت «Pedo Guy» به او تهمت بیماری جنسی زده بود. اما وضعیت ویژه ایلان ماسک، به عنوان یکی از 2100 فرد ثروتمند جهان، به وضوح روی جلسه دادگاه تاثیر گذاشته بود؛ از انتخاب هیات ژوری بگیر (از اعضای این هیات خواسته شده بود که اگر دیدگاه انتقادی به میلیاردرها دارند، بیان کنند) تا مباحثات پایانی و جریمه 190 میلیون دلاری که وکیل آنسورث آن را مثل نیش یک پشه روی دست ماسک، کم اثر دانست.
ایالات متحده آمریکا هرگز سیستم طبقاتی اشرافی نداشته است؛ اما کنار گذاشتن سیاستهای مترقی مالیاتی و قوانین ضد انحصار، موجب شده که طبقه جدیدی از بارونهای تکنولوژی به وجود بیاید. این میلیاردرها البته مثل ما از گوشت و خون هستند؛ اما از همان قوانینی که بر همه ما حاکم است، تبعیت نمیکنند.
میزان مالیاتی که شهروندان آمریکایی هر ساله به شکل اشتراک سرویس پرایم، به جف بیزوس میپردازند، تقریبا برابر با مالیات فدرال آنهاست. تام استایر، میلیاردری است که تا کنون هیچگاه آمریکاییها به او رای ندادهاند (و گمان هم نمیکنم هیچ فرد آمریکایی هرگز به او رای بدهد) با پرداخت پول به مناظرههای انتخاباتی دموکراتها راه یافته است. مایکل بلومبرگ، شهردار پیشین جمهوریخواه نیویورک، در 5 هفته بیش از مجموع کاندیداهای غیر میلیاردر دموکرات در طول یک سال، تبلیغات تلویزیونی پخش کرده است.
وکلای ماسک در دادگاه استدلال کردند که آنچه او به آنسورث نسبت داده، یک توهین ساده بوده و دادگاه، جای مناسبی برای حل مجادله «بین دو مرد» نیست. اما همان قدر که ماسک و آنسورث، میتوانند در برابر قانون برابر باشند، این دادگاه نشان داد که چقدر افسانه برابری بین میلیاردرها و سایر افراد فانی، باورنکردنی است.
انتخاب هیات ژوری دادگاه ماسک، یادآوری نظامهای فئودالی بود؛ زمانی که داوطلبان هیات ژوری، یکی پس از دیگری دست بلند میکردند تا به داشتن ارتباط با یک یا چند تا از شرکتهای این میلیاردر اعتراف کنند. وکلای ماسک میگفتند که آنسورث در مصاحبهای با سیانان، ماسک را مسخره کرده و این کار، معادل توییتهای ماسک بوده است.
این درحالی است که ایلان ماسک کاملا از این واقعیت آگاه بود که وقتی چیزی روی توییتر مینویسد، مورد توجه رسانهها قرار میگیرد و خود او به این مساله اذعان کرد. همچنین او حتما میدانسته که عبارت توهین آمیز Peddo guy از این پس و برای همیشه، وصلهای ناجور است که به نام غارنورد انگلیسی خواهد چسبید.
یکی از ناخوشایندترین لحظهها در این دادگاه، شهادت جرد بیرچال، مدیر دفتر خانوادگی ماسک بود که اعتراف کرد یک کارآگاه خصوصی را استخدام کرده که از آنسورث نقطه ضعف گیر بیاورد. این اعتراف اگر نگوییم نفرتانگیز، لااقل خندهدار بود. بیرچال که پیشتر مدیر سرمایه خصوصی در شرکت مریل لینچ بوده؛ قسم خورد که رییساش هرگز قصد نداشته که بگوید آنسورث پدوفیل است؛ بلکه این رسانهها بودند که کلمه «پدو» را به «پدوفیل» تعبیر کردند!
دقیقا همان طور که نور در اطراف سیاهچاله، خم میشود؛ واقعیت هم وقتی نزدیک به افراد میلیاردر میشود، تغییر شکل میدهد. بنابراین عجیب نیست که خود ماسک به درستکاری اخلاقی خود اعتقاد داشته باشد؛ وقتی همه اطرافیان او پول میگیرند تا این درستکاری را تایید کنند.
در پایان جلسه، وقتی ماسک لبخندزنان از دادگاه خارج میشد، من ناخودآگاه به یاد تام بوچانان در رمان گتسبی بزرگ افتادم؛ فردی قدرتمند، لاابالی و بیرحم.
شاید ما ناگزیریم به سیستم عدالت دولایه برگردیم؛ سیستمی که میلیاردرها را با توجه به نفوذ نامتناسب و ظرفیتشان برای آسیبرساندن؛ با استانداردهای رفتاری متفاوتی قضاوت میکند؛ یا اینکه کلا سیستم اشرافی مدرن را براندازیم؛ نه آنگونه که فرانسویها با کمک گیوتین انجام دادند؛ بلکه از طریق اعمال مالیات یا حتی ضبط اموال.