برای ما که از حادثه دوریم، سیل آمد و تمام شد، امروز مثل هر سال راهی محل کار و زندگی و تحصیل خود شدیم. اما برای سیلزدگان، سیل با خود کوهی از مشکلات را آورد که تا مدتها باید مردم این مناطق با لباسهای سیاهی که از غم رفتن عزیزانشان برتن دارند، با چشمانی گریان و بغض در گلو، تازه دست بکار ساختن خانه و کاشانه خود شوند.
هوشنگ ابتهاج (سایه) شعری دارد با این بند آغازین:
ارغوان
این چه رازی است که هر بار بهار،
با عزای دل ما میآید؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است؟
اگر هر سال چنین نبوده باشد، که بوده، امسال اما بهار با عزای دل ما در سیلها آغاز شد. سیل فاجعه نبود، ناآمادگی ما برای مواجهه با آن بود که فاجعه را ساخت! سیل ...