حنیف شعاعی، فتوبلاگر سال 1102 آسیا و اقیانوسیه در گفتوگو با فناوران
عکاسان، سفیران فرهنگی کشورند
اینترنت، این روزها نه فقط بستری برای رشد دانش و به روز شدن نگاه کاربران – با هر حرفه و هنری- را فراهم کرده است بلکه تبدیل به یکی از مهم ترین ابزار شده تا افراد خود و توانایی هایشان را به دیگران معرفی کرده و از انواع فرصت هایی که باعث شهرت و موفقیت شان می شود بهره ببرند.
بسیاری از عکاسان- نه فقط ایرانی بلکه عکاسان در سراسر جهان- با استفاده از شبکه های اجتماعی که مناسب به اشتراک گذاری عکس است، یا با فتوبلاگ های شان توانسته اند بین کاربران محبوبیت و اعتباری کسب کنند.
فتوبلاگ ها عمر زیادی در ایران ندارند؛ اما بسیاری از عکاسان جوان توانسته اند بهترین بهره را از این سرویس ها ببرند. اغلب عکاسان جوان ایرانی امروز نه تنها با عضویت در شبکه های اجتماعی بلکه با راه اندازی فتوبلاگ های شخصی و با اشتراک گذاری عکس های خود سعی در جذب نظرات و نقدها و کسب محبوبیت دارند. هر چند بیشتر آنها بیش از آنکه مشتاق دریافت نظرات و انتقادات بازدیدکنندگان آثارشان باشند، هیجان شمردن لایک ها – گزینه ای برای نشان دادن دوست داشتن لینک ها و عکس ها و نوشته های به اشتراک گذاشته شده- و تعداد بازدید از عکس هایشان را دارند.
شبنم کهن چی
حنیف، فتوبلاگ شما به نام عمق میدان یاDepth of Field در سالهای 2010 و 2011 توانست عنوان فتوبلاگ برتر سال منطقه آسیا و اقیانوسیه را کسب کند. این رقابتها با چه هدفی برگزار میشود؟
هر سال بنیادی به نام کول فتوبلاگز با هدف تشویق و معرفی بهترین و مطرح ترین فتوبلاگهای سراسر دنیا، به تفکیک هر قاره، اقدام به شناسایی فتوبلاگهای فعال در طول سال میکند و در آخر هر سال برترینها را معرفی میکند. فتوبلاگ من با عنوان Depth of field هم در سال 2010 و 2011 جزو فینالیستهای برترین فتوبلاگ آسیا و اقیانوسیه بود.
انتخاب "عمق میدان" به عنوان برترین فتوبلاگ آسیا و اقیانوسیه چه مزیتی برای شما داشت؟
قرار گرفتن در بین بهترینها در هر رشتهای جزو اهداف و آرزوهای هر کسی هست و من هم طبیعتا از این قاعده مستثنی نیستم. اما مزیت چنین انتخابهایی این است که افراد زیادی از کشورهای مختلف دنیا با کارها و آثار شما آشنا میشوند و این از یک طرف دلگرم کننده است و از طرف دیگر کار را سختتر میکند. چرا که شما میدانید هر عکسی که منتشر میکنید، چند هزار نفر این عکس را میبینند و در مورد آن اظهار نظر مثبت و منفی میکنند. اما در نهایت برآیند همه اینها مثبت است و باعث رشد میشود.
امروز فتوبلاگها ابزاری برای معرفی کارهای عکاسان در سراسر دنیا است. به نظر شما عکاسان ایرانی چقدر توانستهاند از این ابزار بهرهمند شوند و نتیجه بگیرند؟
مایلم در ابتدا تعریف دقیقتری از فتوبلاگ ارایه دهم. در واقع فتوبلاگ برای یک عکاس حکم وبلاگ برای یک نویسنده را دارد؛ با این تفاوت که وبلاگ متن محور و فتوبلاگ عکس محور است. همانطور که وبلاگها ابزاری برای به اشتراک گذاشتن نوشتههای غیر رسمی نویسندهها هستند، فتوبلاگها هم برای عکاسها چنین حکمی دارند.
یعنی به نظر شما، فتوبلاگها محلی برای نشر عکسهای غیررسمی عکاسان است؟ به عبارتی عکسهایی نه چندان جدی؟
به نظر من عکاسهای ایرانی در مورد استفاده از فتوبلاگ نباید خیلی سختگیر باشند و انتظار خاصی از فتوبلاگ داشته باشند. فتوبلاگ جایی برای ارایه نمونه کارهای حرفهای نیست. سایتهای شخصی عکاسها چنین کاری را به خوبی انجام میدهند. فتوبلاگ باید حکم دفترچه خاطرات را برای یک عکاس داشته باشد تا عکسهایی را که در طول روز میگیرد، با دیگران به اشتراک بگذارد.
چیزی که باعث متفاوت بودن و خوب شناخته شدن فتوبلاگها میشود، عکسهاست. اما طبیعی است که مخاطب در کنار عکسها به ویژگیهای دیگری هم مثل به روزرسانی در فواصل کم، استفاده از قالب مناسب، به اشتراکگذاری لینک عکس در سایتهای مختلف و بالا رفتن میزان بازدید از عکس، با کیفیت بودن عکسها و حتی نام فتوبلاگ اهمیت میدهد. شما چطور فکر میکنید؟
به نظر من یک فتوبلاگ خوب از لحاظ گرافیکی باید کاملا ساده و طراحی مینیمال داشته باشد. به این دلیل که مخاطب برای دیدن عکس به فتوبلاگ شما آمده و قرار نیست چیز دیگری غیر از عکس ذهنش را مشغول کند. بنابراین سادگی مهمترین اصل گرافیک یک فتوبلاگ خوب است. در مورد نام فتوبلاگ به نظرم خیلی اهمیتی ندارد که چه نامی را انتخاب میکنیم. اگر به اندازه کافی عکسهایمان خوب باشد، نام فتوبلاگمان هر چه قدر هم نامانوس باشد، بعد از مدتی در ذهن مخاطب جای خواهد گرفت و تبدیل به یک برند خواهد شد.اما به روز نگه داشتن فتوبلاگ موضوع مهمی است. مخاطب هر بار که آدرس فتوبلاگ شما را در مرورگر خود تایپ میکند، انتظار دارد بعد از باز شدن صفحه، عکس جدیدی ببیند. ایدهآلترین و سختترین حالت به روز کردن روزانه است. با این کار شما هر روز حرف جدیدی برای گفتن دارید و مخاطب را عادت میدهید که هر صبح، روز خود را با عکس شروع کند. نباید فراموش کنیم که عکسها باید از کیفیت مناسبی برخوردار باشند تا باز شدن آنها خیلی طول نکشد. ضمن اینکه آنقدر هم کوچک نباشند که جزییات در آنها به خوبی مشخص نباشد. یک فتوبلاگ خوب در بخش نظرات هم باید قوی باشد. چرا که بخش نظرات یک فتوبلاگ میتواند نقش یک شبکه اجتماعی کوچک را بین مخاطبان داشته باشد. اما مهمترین نکتهای که برای داشتن یک فتوبلاگ خوب به آن نیازمندیم، عکسهای خوب است.
عکس خوب، چه عکسی هست؟
عکس خوب الزاما عکسی نیست که نشاندهنده اتفاق خاصی باشد یا از تکنیک خاصی در آن استفاده شده باشد. اتفاقا گاهی عکسهای کاملا ساده از زندگی روزمره برای مخاطب بسیار جذابتر از عکسهایی است که با تکنیکهای پیچیده عکاسی گرفته شده باشد. گاهی چیزی را که شما هر روز میبینید و از کنار آن به سادگی عبور میکنید، یک عکاس با دقت بیشتری نگاه میکند و بعد از ثبت آن به شما مجال میدهد تا آن چیزی که از کنارش گذشتید و در آن لحظه به آن توجهی نکردید، با حوصله و سر فرصت، فارغ از درگیریهای خاص ذهنیتان در آن لحظه، نگاه کنید. به این نکته باید توجه کنیم که همه مخاطبهای ما عکاس نیستند یا حتی ممکن است دانش چندانی هم از عکاسی نداشته باشند و فقط طرفدار عکس دیدن باشند.
دوربین و تجهیزات عکاسی هم نقشی در خلق یک عکس خوب بازی میکند؟
کارتیه برسون عکاس فرانسوی می گوید: «گرفتن عکس عبارت است از عمل مشترک چشم و قلب و مغز به وسیله دوربین». پس مشخص میشود چیزهای دیگری قبل از دوربین و لنز خوب برای عکاسی لازم است. ابزار در عکاسی مثل هر رشته دیگری برای راحتتر کردن کار است وگرنه هیچ وقت نمیتوانیم بگوییم استفاده از لنز و دوربین خوب، عکس خوب به ما تحویل میدهد. نویسنده توانایی را تصور کنید که برای نوشتن به جای خودکار یا روان نویس، زغال در اختیارش بگذارند. طبیعی است که باز هم میتواند یک داستان خوب بنویسد ولی با رواننویس خیلی راحتتر داستان را مینویسد. اما اگر به من بهترین و گران قیمتترین روان نویسها را هم بدهند قادر نیستم داستان خوبی بنویسم.
درباره یک فتوبلاگ خوب و عکس خوب صحبت کردیم. سرویس فتوبلاگ چطور؟ چه سرویسی برای انتشار عکس یا اصطلاحا فتوبلاگینگ مناسب است؟
فتوبلاگها را میتوان از لحاظ ساختار به سه دسته تقسیم کرد. دسته اول فتوبلاگهایی هستند که روی دامنههای شخصی عکاسها قرار دارند. دسته دوم فتوبلاگهایی هستند که از سرویسهای وبلاگنویسی استفاده میکنند مانند بلاگر و وردپرس. این سرویسها بر اساس وبلاگنویسی متن محور طراحی شدهاند اما از آنها برای انتشار عکس نیز استفاده میشود. دسته سوم فتوبلاگهایی هستند که از سایتهایی نیرو میگیرند که به صورت تخصصی خدمات فتوبلاگینگ ارایه میدهند و میتوان آنها را نوعی شبکه اجتماعی قلمداد کرد که قدرتمندترین آنها را میتوان فلیکر دانست.
از فلیکر که بیشتر به عنوان یک شبکه اجتماعی شناخته شده است تا سرویس فتوبلاگ صحبت کردید. شبکههای اجتماعی، توییتر، فیسبوک و برخی دیگر از سایتهای وب دو خدماتی را برای ارسال عکس در اختیار کاربران قرار میدهد. به نظر شما به غیر از سرویسهای فتوبلاگها یا سایتهای شخصی، این شبکهها چه نقشی میتوانند در موفقیت یک عکاس - به لحاظ معرفی سبک و دریافت نظر کاربران – داشته باشند؟
هماکنون شبکههای اجتماعی در دنیا در حدود یک میلیارد و نیم عضو فعال دارند و از این بین سهم فیس بوک 800 میلیون نفر و توییتر 170 میلیون نفر است که این آمار ثانیه به ثانیه در حال افزایش است. طبیعی است که از طریق شبکههای اجتماعی میتوان ارتباط مستقیم و آنلاین با مخاطب داشت و از بازخوردهای آنها نسبت به کار خود آگاه شد. مهمترین اصلی که باید در مورد این قضیه رعایت کرد این است که باید حضور فعالی در شبکههای اجتماعی داشت تا هر کس که علاقه داشت، بتواند ارتباط قویتری با ما برقرار کند. نه اینکه به زور کار خود را در معرض نمایش کسانی بگذاریم که شاید علاقهای به دیدن کارهای ما نداشته باشند. این موضوعی است که متاسفانه گاهی در میان کاربران ایرانی رعایت نمیشود.
نگاه فتوبلاگرهای خارجی با نگاهی که فتوبلاگرهای ایرانی به فتوبلاگ و کارایی آن دارند چقدر و از چه جهاتی متفاوت است؟
من اهمیت و جدیتی فتوبلاگرهای خارجی برای نشان دادن کیفیت عکسها و به روز بودن فتوبلاگ در فتوبلاگرهای ایرانی به ندرت میبینم. تفاوت بزرگی که بین وبلاگ و فتوبلاگ وجود دارد و میتواند باعث بهرهبرداری بهتر کاربران شود، این است که وبلاگهای فارسی زبان نهایتا مخاطب فارسی زبان دارند اما فتوبلاگرهای ایرانی میتوانند از ظرفیت فرازبانی عکسها استفاده کنند و طیف مخاطبانشان را تمام مردم دنیا، حتی افراد بی سواد قرار دهند و از این طریق به معرفی آن بخش از ایران که شاید در رسانهها کمتر به آن توجه میشود، بپردازند و به نوعی سفیر فرهنگ کشورشان باشند. این کاری است که شاهدیم فتوبلاگرهای طراز اول دنیا انجام میدهند و گاهی عکسهایی از مراسمی خاص منتشر میکنند که مربوط به فرهنگ کشورشان است.
شما به این مطلب اشاره کردید که عکاسان به وسیله فتوبلاگشان میتوانند سفیر فرهنگی کشورشان باشند. یعنی یک فتوبلاگ میتواند تا این اندازه تاثیرگذار باشد؟ آیا فتوبلاگها در زمینههای شغلی هم میتواند همین قدر تاثیرگذار باشند؟ یعنی یک عکاس میتواند از فتوبلاگش به عنوان یک ابزار فراهم کننده موقعیت شغلی استفاده کند؟
من به عنوان کار فرما سفارشهای کاریام را به کسی میدهم که شناخت کافی از عکسهایش داشته باشم و از نتیجه کارش مطمئن باشم. شما هر قدر که عکاس خوبی هم باشید و عکسهای خوبی در آرشیو کامپیوترتان داشته باشید تا زمانی که مردم آن عکسها را ندیده باشند، ارزشی ندارند. البته که فتوبلاگ، یکی از راههای گسترش حرفهای عکاسهاست.
کمی از فتوبلاگها فاصله بگیریم. عدهای معتقدند عکاسی دیجیتال با وجود ابزار نشری مانند اینترنت، باعث بی هویت شدن عکس – از نظر نام عکاس- میشود. کاربران عکسها را به راحتی ذخیره کرده و در جای دیگری – چه با نیت خوب و چه با نیت بد، دانسته یا بی توجه- منتشر میکنند. شما هم از این موضوع گلایه دارید؟ آیا فکر میکنید اینترنت، باعث نادیده گرفته شدن حق عکاسها نسبت به عکس خود میشود؟
ببینید؛ این بی هویت شدنی که شما به آن اشاره کردید، در مواردی درست است؛ اما این نکته را در نظر بگیرید که اگر یک عکاس کار خود را به سطحی شناخته شده ای ارتقا دهد، موضوع بحران هویت عکسها هم حل می شود. مثال میزنم: شما اگر در تاکسی صدای خواننده معروف و صاحب سبکی را بشنوید، میتوانید تشخیص دهید که خواننده کیست. حتی اگر آن موزیک را تا به حال نشنیده باشید. خب این نشان دهنده کار و تلاشی که آن هنرمند انجام داده است تا به مرحلهای برسد که کارش امضا داشته باشد. عکاسی هم همین است. اگر در کار خود سبک و امضای مشخصی داشته باشید مخاطب میتواند با دیدن عکسها حدس بزند که فلان عکس به کارهای فلان عکاس شبیه است و کار اوست.
پس شما فکر میکنید عکاس تا زمانی که صاحب امضا در کار خود شود باید این وضعیت را تحمل کند؟
من میگویم این وظیفه هنرمند است که کار خود را به چنین سطحی ارتقا دهد. اما مخاطب هم وظیفهای دارد.وظیفه مخاطب چیست؟ تصور کنید من عکاس با صرف هزینه و زمان به منطقهای سفر کرده، عکسی از ان منطقه گرفتهام و در وبلاگم منتشر کردهام. فردای آن روز یک خبرگزاری آن عکس را بدون ذکر نام عکاس با لوگوی خود منتشر میکند. در کشور ما شاید اگر از لحاظ قانونی بخواهیم قضیه را پیگیری کنیم به نتیجهای نرسیم؛ اما خب این یک مساله اخلاقی است که باید رعایت شود. شاید رسانههای ما برایشان جا نیفتاده باشد که بابت استفاده از عکسهای دیگران باید هزینه آن را پرداخت کنند. اما انتظار می رود که حداقل حقوق معنوی عکاس را رعایت کنند و کنار عکس نامی از او برده شود. صرف این که عکس در اینترنت منتشر شده به این معنا نیست که حق استفاده از آن به رسانهها و افراد داده شده است. مثل این است که ما در خیابان یک ساعت روی زمین ببینیم و آن را به دستمان ببندیم و از آن استفاده کنیم. بنابراین از آنجا که قانونی وجود ندارد، باید فرهنگ استفاده از عکس را تقویت کنیم.
فرهنگی که شما از آن صحبت میکنید، غیر از اینکه در استفاده از عکس باید تقویت شود باید در حرفه عکاسی هم به آن توجه کرد. این روزها برخی گلایهمند هستند که سهولت کار با دوربینهای دیجیتال و وجود ابزاری مانند شبکههای اجتماعی، فتوبلاگها و سایتهای به اشتراکگذاری عکس باعث شده بسیاری از افراد صرف داشتن یک دوربین و اکانت در سایتهای مختلف خود را "عکاس" دانسته و در این زمینه به فعالیت بپردازند. این مساله چقدر جدی است؟ و آیا به هنر و حرفه عکاسی آسیب میزند؟
به نظر من این که شرایط برای افراد بیشتری جهت عکاسی و انتشار عکس فراهم شود، اصلا اتفاق بدی نیست؛ همانطور که شهروندان خبرنگار گاهی اوقات حتی جلوتر از خبرنگارهای حرفهای حرکت میکنند. ما شاهد بودیم که در برخی وقایع همین دوربینهای تلفنهمراه بودند که در دست کاربران آماتور و در جایی که هیچ دوربین حرفهای نبود باعث شدند نگاه دنیا به موضوعاتی خاص متمرکز شود. به این نکته توجه کنید که هر کسی که عکاسی میکند خود را عکاس نمیداند و ممکن است به دید یک تفریح به عکاسی نگاه کند. به نظرم این موضوع آسیبی به اصل حرفه عکاسی نمیزند. مگر در موقعیتی که عکاسهای آماتور دوربین به دست در مراسمی مانع کار عکاسهای حرفهای شوند و یا با اعمالی غیر حرفهای به این حرفه آسیب بزند. جلوی این موضوع را هم با ممنوعیت نمیتوان گرفت و جا افتادن فرهنگ استفاده از دوربین راه حل این اتفاقات است. کسی که به صورت حرفهای عکاسی را میآموزد، علاوه بر آموختن تکنیک عکاسی، اخلاق عکاسی را هم آموزش میبیند و میداند زمانی که شخصی نیاز به کمک دارد، اخلاق حکم میکند. دوربین را زمین بگذارد و به کمک شخص بشتابد. زیرا در شرایط مشابه بسیاری قرار گرفته و میداند که هیچ چیز حتی یک عکس فوقالعاده ارزشش به اندازه ارزش جان یک انسان نیست. اما کسی که فقط ابزار عکاسی و به اشتراک گذاشتن عکس را در اختیار دارد چون به این مسایل آگاه نیست، گاه عکاسی و فیلم برداری را به هر چیز دیگری ترجیح می دهد.
حرفه عکاسی به لحاظ ورود اینترنت و کامپیوتر، نرمافزارها و دوربینهای دیجیتال به نوعی دگرگون شده است. تا جایی که عدهای از آن به عنوان یک انقلاب – کوچ از دوربینهای آنالوگ به دیجیتال- یاد میکنند. شما استفاده از نرمافزارهای ویرایش عکس یا فیلترهای موجود روی دوربینهای عکاسی به خصوص دوربینهای کامپکت را تا چه اندازه لازم و مفید میدانید؟ عدهای معتقدند عکسهای ویرایش شده فاقد هویت اصیل عکاسی هستند و به دلیل دخالت در کادربندی، رنگآمیزی، نور و سایر موارد نمیتواند محصول چنین ویرایشهایی را عکس دانست و باید آنها را در دسته هنرهای دیجیتال دستهبندی کرد. شما تا چه حد پایبندی به عکاسی سنتی بدون ویرایش را لازم میدانید؟
شخصا هیچ تعصبی روی چنین موضوعاتی ندارم و معتقدم همانطور که یک فیلمساز می تواند فیلم تخیلی بسازد، انجام دادن چنین کاری برای یک عکاس هم کار قبیحی نیست اما باید به این موضوع توجه کنیم که در چه ژانری داریم عکاسی میکنیم و هدف از گرفتن عکس چیست. اگر شما دارید عکاسی مستند انجام می دهید و مقصود روایی دارید، حق دخل و تصرفی در عکس ندارید؛ یعنی ویرایش شما روی عکس فقط میتواند در حد تنظیم ابتدایی رنگ و نور عکس و تغییر در کادر بندی عکس باشد. این به این معنی است که شما اجازه حذف کردن چیزی از کادر یا اضافه کردن به آن را ندارید. درباره چنین موضوعاتی در عکاسی مستند – در سطح جهانی - به قدری سختگیری میشود که شاهد بودیم در مسابقه معتبر ورلد پرسفتو World Press Photo بعد از اینکه داورها متوجه شدند عکاس برنده به قدر لکهای، چیزی را از عکس اصلی حذف کرده، فورا این موضوع را رسانه ای کرده و جایزه را از عکاس برنده پس گرفتند. یا در مورد خاصی، خبرگزاری رویترز عکاسی را که ده سال عکاس این خبرگزاری بود به خاطر دستکاری در یک عکس که دودهای حاصل از انفجاری در بیروت در جریان جنگ 33 روزه لبنان را با نرم افزار اضافه کرده بود، از کار اخراج کردند. در مورد تغییر در کادر بندی عکس یا کراپ هم این نکته را گوشزد کنم که خیلی از عکسهای معروف دنیا از جمله عکس معروف چهگوارا در واقع برشی از عکس اصلی است که عکاس بعد از عکاسی آن برش را انتخاب کرده است.