بگذارید فرض کنیم که شما تنهایید و می خواهید ایده خود را در زمینه نرم افزار حسابداری آنلاین بررسی کنید.
حالا تصور کنید 6 کلاه دارید و هر بار باید یک کلاه را بر سرتان بگذارید.
1- کلاه سفید را بردارید: جست وجوگر واقعیت
شما فقط به دنبال اطلاعات هستید. راجع به اعداد بپرسید، این که چقدر بازارش بزرگ است؟ چه اطلاعاتی از هزینه سازمان ها برای خرید نرم افزار حسابداری دارید؟ مشتریان نرم افزارها چه چیزی راجع به محصولی که استفاده می کنند می گویند؟
2- کلاه قرمز را به سر بگذارید: یک احساسی بدون منطق
حالا شما یک آدم احساسی هستید. از خودتان شروع کنید؛ اگر این اتفاق بیفتد چه حسی به شما دست می دهد؟ شهودتون به شما چه می گوید؟ مشتریان، اگر بشنوند که حالا نرم افزارشان آنلاین کار می کند چه حسی پیدا می کنند؟ خوشحال می شوند؟ چه چیزی در این نرم افزار حس جالبی به مشتری می دهد؟
3- کلاه زرد: مثبت اندیش اما غیر احساسی
حالا می خواهید به طور منطقی فکر کنید ویژگی های مثبت این داستان چیست؟ به این موضوع فکر می کنید که سود این کار برای مشتری در چیست؟ نتیجه مثبت این اتفاق چیست؟ ارزشی که این کار تولید می کند چیست؟
4- کلاه سبز را به سر بگذارید: یک خلاق جسور
سعی کنید از یک زاویه دیگر به آن نگاه کنید. می توان راه بهتری برای حل مشکلات پیدا کرد؟ چگونه می توان هزینه تولید را پایین آورد؟ چگونه کار را برای مشتری ساده کنید؟ چگونه پروژه را ساده تر پیاده سازی کنید؟
تا اینجا آمدیم و جای یک کلاه بسیار خالی بوده است.
5- کلاه سیاه: منفی بین محض
حواستان به چه موضوعاتی باید باشد؟ چه ریسک هایی رو به روی شماست؟ اگر شکست بخورید چه چیزی را از دست می دهید؟ اگر اوضاع بد پیش برود چه می شود؟
و در قدم آخر وقتی جواب این سوال ها را دادید
6- کلاه آبی را به سر می گذارید: یک برنامه ریز
سوال اصلی این است؟ قدم بعدی چیست؟ چه کار کنیم که از ریسک ها دور شویم و بتوانیم ارزش آفرینی را انجام دهیم؟
آیا احتیاج به تحقیق بیشتر هست؟
شما 6 کلاه را به سر گذاشتید و پرسش های زیادی را پاسخ دادید، فکر می کنم اگر صادقانه در نقش آن متفکر ظاهر شده باشید و در هر لحظه واقعا از یک کلاه استفاده کرده باشید حالا دهنیت بهتری نسبت به ایده خود دارید.