خاطره های تکه تکه شده
خیلی های مان وقتی عکس های قطع درختان ولیعصر را دیدیم ناراحت شدیم. اما جنس این ناراحتی انگار با ناراحتی قطع درختان دیگر فرق داشت. ناراحتی همراه با درد بود.

بهنام صابر نعمتی
صدای اره برقی به سرمان افتاد و درد به روحمان رسید. این بار شهرداری ارههایش را به خاطرات شهروندان میتازاند. خاطرات ما و خانوادههایمان. خاطرات شیرین و تلخمان. ولیعصر با درختهای چنارش ولیعصر است. طولانیترین خیابان خاورمیانه، زیر سایه درختان کهنسالش زندگی میکرد و به آدمها عبور و سایه هدیه میداد. اما چند سالی است که حال درختهای ولیعصر خوب نیست. هر سال چند صدتاییشان گیر ماموران شهرداری و ارههایشان میافتند. حالا دیگر درختها هم از شب میترسند. شبهایی که تهران را زیباتر میکند، برای درختان کابوسی است دردناک؛ برای عابرانی که هر روز از کنارشان رد میشدند و مغازهدارانی که هر روز آب پای درختان میریختند. آفتاب که میزند جای خالی درختان را میشود فهمید. چند هفتهای است که باز شهرداری به جان درختان ولیعصر افتاده است و با این بهانه که پوسیدهاند و خشک شدهاند، آنها را قطع میکند. درختهایی که سالهای زیادی را دیدهاند و هم عبور عابران بسیاری بودهاند، همراه خاطراتشان تکهتکه میشوند، اما فراموش نمیشوند. تمام یادگاریهایی که از سر غم و شادی، تنهایی و غربت روی تن این درختان هک شده است با آنها تکهتکه میشوند. شاید درد چاقوهای نوک تیز دیگر روی تنه درختان ننشیند.